سکانسی از فیلم لوسی

نقد فیلم Lucy 2014 | ذهن در برابر ماده

فیلم Lucy 2014 (با عنوان فارسی فیلم لوسی)، یه اکشن علمی-تخیلی پرهیجان به کارگردانی لوک بسون، با بازی اسکارلت جوهانسون، یه شروع طوفانی و پر از ایده‌های جسورانه داره، ولی تو نیمه دوم با زیاده‌روی تو مفاهیم فلسفی و جلوه‌های ویژه، یه کم از ریتم می‌افته. این فیلم داستان یه زن جوون رو روایت می‌کنه که به‌طور اتفاقی قدرتی ماورایی به دست می‌آره و تبدیل به موجودی فراتر از انسان می‌شه. با صحنه‌های اکشن نفس‌گیر و ایده‌های عجیب درباره مغز انسان، لوسی از همون اول تو رو میخکوب می‌کنه، اما سوال اینجاست که آیا تونسته تعادل بین اکشن و فلسفه رو حفظ کنه یا فقط یه ویترین پرزرق‌وبرق از ایده‌های بزرگه؟ تو این نقد فیلم لوسی 2014، داستان، شخصیت‌ها، اکشن و حال‌وهوای علمی-تخیلی رو با جزئیات بررسی می‌کنم تا ببینی چرا این فیلم هم می‌تونه ذهنت رو درگیر کنه، هم گاهی گیجت کنه. برای تماشای Lucy 2014 به تاپ وان مووی سر بزن!

فیلم Lucy، محصول 2014، یه اثر اکشن علمی-تخیلیه که لوک بسون، کارگردان معروف The Fifth Element و Léon: The Professional، اون رو نوشته و کارگردانی کرده. داستان حول لوسی (اسکارلت جوهانسون)، یه دانشجوی آمریکایی تو تایپه، می‌چرخه که به‌طور اتفاقی گرفتار یه باند قاچاق مواد مخدر می‌شه. بعد از یه حادثه، ماده‌ای شیمیایی به اسم CPH4 تو بدنش آزاد می‌شه که باعث می‌شه مغزش به ظرفیت‌های فرابشری برسه. لوسی با کمک پروفسور نورمن (مورگان فریمن) و یه پلیس فرانسوی به اسم دل‌ریو (عمرو واکد) سعی می‌کنه از این قدرت جدید استفاده کنه و جلوی قاچاقچی‌ها رو بگیره. طبق نقدهای IMDb (امتیاز 6.4/10) و Rotten Tomatoes (امتیاز 67%)، فیلم به‌خاطر بازی قدرتمند جوهانسون، اکشن‌های خوش‌ساخت و ایده‌های خلاقانه‌ش تحسین شده، ولی بعضیا تو The Guardian و Variety حس کردن داستان تو نیمه دوم گنگ می‌شه و مفاهیم فلسفی‌ش زیادی بلندپروازانه‌ست. لوکیشن‌های تایپه و پاریس، با خیابون‌های شلوغ و فضای مدرن، یه حس پویا به فیلم می‌دن، اما انگار لوسی گاهی نمی‌تونه تصمیم بگیره که می‌خواد یه فیلم اکشن باشه یا یه رساله فلسفی درباره وجود انسان. اگه عاشق فیلم‌های اکشن با چاشنی علمی-تخیلی مثل The Matrix یا Limitless هستی، این فیلم می‌تونه حسابی سرگرمت کنه، ولی اگه دنبال یه داستان منسجم و منطقی باشی، ممکنه یه کم ناامید بشی.

سکانسی از فیلم لوسی

نیمه اول فیلم یه شروع انفجاری داره که حسابی تو رو تو خودش غرق می‌کنه. لوسی، که اول یه دختر معمولی و بی‌خیاله، به‌طور اتفاقی تو دام یه باند قاچاق مواد به رهبری آقای جانگ (چوی مین-سیک) می‌افته. وقتی ماده CPH4 تو بدنش آزاد می‌شه، توانایی‌های عجیبی مثل تله‌پاتی، کنترل زمان و قدرت‌های فیزیکی پیدا می‌کنه. صحنه‌های اکشن این بخش، از تعقیب و گریز تو خیابون‌های تایپه تا مبارزه‌های تن‌به‌تن، پر از انرژی و هیجانن و با کارگردانی پرانرژی بسون، انگار داری یه بازی ویدیویی تماشا می‌کنی. طبق نقدهای Roger Ebert، این نیمه از فیلم به‌خاطر ریتم تند و بازی درخشان جوهانسون حسابی جذابه و ایده استفاده 100% از مغز رو به شکل بصری خیره‌کننده‌ای نشون می‌ده. اما وقتی فیلم به نیمه دوم می‌رسه، داستان یه کم از ریتم می‌افته. اینجا لوسی تبدیل به یه موجود خداگونه می‌شه و فیلم بیشتر روی مفاهیم فلسفی مثل ماهیت وجود، زمان و تکامل تمرکز می‌کنه. این بخش پر از جلوه‌های ویژه عجیب و غریبه، مثل تبدیل لوسی به یه موجود دیجیتال یا سفرش تو زمان، که برای بعضیا جذابه، ولی برای کسایی که دنبال اکشن خالصن، می‌تونه گیج‌کننده و زیادی پیچیده باشه. نقدهای The Guardian اشاره کردن که این تغییر ریتم، فیلم رو از یه اکشن سرراست به یه آزمایش فلسفی تبدیل می‌کنه که گاهی از دسترس مخاطب عام خارج می‌شه. پایان فیلم با یه اوج احساسی و بصری سعی می‌کنه داستان رو جمع کنه، ولی یه حس ناتموم بودن تو بعضی سؤال‌های فلسفی می‌مونه که انگار بسون عمداً جوابشون رو باز گذاشته.

اسکارلت جوهانسون تو نقش لوسی یه بازی فوق‌العاده ارائه می‌ده. تو نیمه اول، یه دختر ترسیده و آسیب‌پذیر رو نشون می‌ده که کم‌کم به یه موجود قدرتمند و بی‌احساس تبدیل می‌شه. نگاه‌های سرد و حرکات دقیقش تو صحنه‌های اکشن، حسابی بیننده رو می‌گیره. طبق نقدهای Variety، جوهانسون با کاریزمایش قلب فیلم رو تشکیل می‌ده و بدون اون، لوسی این‌قدر تأثیرگذار نبود. مورگان فریمن تو نقش پروفسور نورمن یه دانشمند مهربون و کنجکاو رو بازی می‌کنه که با دیالوگ‌های علمی‌ش، سعی می‌کنه ایده‌های فیلم رو توضیح بده، ولی نقشش یه کم محدود می‌مونه. چوی مین-سیک تو نقش آقای جانگ یه شرور بی‌رحم و ترسناک رو به تصویر می‌کشه که حسابی تنش داستان رو بالا می‌بره. عمرو واکد تو نقش دل‌ریو هم یه پلیس ساده و شجاع رو بازی می‌کنه که به لوسی کمک می‌کنه، ولی شخصیتش عمق زیادی نداره. شیمی بین جوهانسون و فریمن تو صحنه‌های علمی حسابی جذابه، ولی شخصیت‌های فرعی مثل جانگ و دل‌ریو گاهی کلیشه‌ای به نظر می‌رسن. تو بخش کارگردانی، لوک بسون با شات‌های پویا و جلوه‌های ویژه خلاقانه، یه دنیای بصری خیره‌کننده خلق کرده. لوکیشن‌های تایپه با خیابون‌های شلوغ و پاریس با فضای مدرن، حسابی به حال‌وهوای فیلم عمق می‌دن. موسیقی متن از اریک سرا، که ترکیبی از صداهای الکترونیک و ارکستراله، به اکشن و فضای فلسفی فیلم جون می‌ده، ولی به اندازه کارهای دیگه بسون مثل The Fifth Element به‌یادموندنی نیست. نقدهای The Guardian می‌گن بسون تو خلق اکشن و تصاویر بصری قوی عمل کرده، ولی تو داستان‌گویی و توضیح مفاهیم فلسفی یه کم کم آورده.

فیلم تو نیمه اول با اکشن‌های پرهیجان و ایده جذاب استفاده 100% از مغز، حسابی سرگرم‌کننده‌ست و انگار قراره یه ماجراجویی علمی-تخیلی بی‌نظیر ببینیم. اما تو نیمه دوم، وقتی داستان به سمت مفاهیم فلسفی و جلوه‌های ویژه عجیب می‌ره، ریتم کند می‌شه و بعضی ایده‌ها زیادی گنگ و بلندپروازانه می‌شن. تلاش بسون برای ترکیب اکشن با سؤالات عمیق درباره ماهیت انسان و تکامل جذابه، ولی گاهی حس می‌کنی فیلم داره بین یه اکشن سرراست و یه فیلم فلسفی سرگردونه. مثلاً صحنه‌های اکشن، مثل تعقیب و گریز تو تایپه، حسابی هیجان‌انگیزن، ولی بخش‌های فلسفی، مثل توضیحات پروفسور نورمن درباره مغز، گاهی زیادی تئوریک و غیرواقعی به نظر می‌رسن. نقدهای Rotten Tomatoes اشاره کردن که فیلم تو خلق یه دنیای بصری و اکشن قوی عمل کرده، ولی تو حفظ انسجام داستان و شخصیت‌پردازی فرعی یه کم ضعف داره. شخصیت‌های فرعی مثل جانگ و دل‌ریو نمی‌تونن به اندازه لوسی عمق داشته باشن و بیشتر مثل ابزار داستانی عمل می‌کنن. با این حال، Lucy 2014 برای طرفدارای اکشن علمی-تخیلی و ایده‌های جسورانه یه تجربه سرگرم‌کننده‌ست که با بازی درخشان جوهانسون و کارگردانی پرانرژی بسون، ارزش یه بار تماشا رو داره. فقط اگه دنبال یه داستان کاملاً منطقی و جمع‌وجور باشی، ممکنه حس کنی فیلم یه کم زیاده‌روی کرده. برای تماشای Lucy 2014 به تاپ وان مووی سر بزن!

اگه این فیلم به دلت نشست، پیشنهاد می‌کنم The Matrix رو ببینی که یه اکشن علمی-تخیلی با مفاهیم فلسفی عمیقه، یا Limitless که داستان مشابهی درباره قدرت‌های مغزی داره. هر دو فیلم می‌تونن حسابی تو رو تو فضای اکشن و علمی-تخیلی غرق کنن.

سکانسی از فیلم لوسی

اسپویلر: رازهای ذهن لوسی (هشدار: حاوی اسپویلر کامل)

هشدار: اگه فیلم رو ندیدی، این بخش رو نخون! این بخش برای کساییه که فیلم رو دیدن، ولی داستان یا مفهومش رو کامل نگرفتن.
داستان از جایی شروع می‌شه که لوسی (اسکارلت جوهانسون)، یه دانشجوی آمریکایی تو تایپه، به زور توسط دوست‌پسرش ریچارد مجبور می‌شه یه چمدون مرموز رو به آقای جانگ (چوی مین-سیک)، رئیس یه باند قاچاق، تحویل بده. تو چمدون، ماده شیمیایی CPH4ه که به‌طور اتفاقی تو بدن لوسی آزاد می‌شه و باعث می‌شه مغزش به ظرفیت‌های فرابشری برسه. لوسی خیلی زود توانایی‌هایی مثل تله‌پاتی، تله‌کینزیس، کنترل زمان و حتی تغییر ظاهر پیدا می‌کنه. اون با پروفسور نورمن (مورگان فریمن) تماس می‌گیره تا بفهمه چی داره سرش می‌آد و به پاریس می‌ره تا جلوی پخش CPH4 توسط باند جانگ رو بگیره. تو نیمه دوم، لوسی تبدیل به یه موجود خداگونه می‌شه که می‌تونه ماده و زمان رو کنترل کنه. تو اوج فیلم، لوسی با تزریق مقدار بیشتری CPH4، به یه موجود دیجیتال تبدیل می‌شه و تو زمان سفر می‌کنه، از گذشته‌های دور تا لحظه خلقت جهان. تو پایان، لوسی کاملاً از حالت انسانی خارج می‌شه و دانشش رو به شکل یه فلش مموری به پروفسور نورمن می‌ده و با یه پیام مرموز که «من همه‌جا هستم» غیبش می‌زنه. طبق نقدهای Roger Ebert، فیلم درباره تکامل، قدرت ذهن و محدودیت‌های بشریته، ولی نقدهای The Guardian می‌گن پایانش زیادی گنگه و جواب سؤالای فلسفی رو باز می‌ذاره. فیلم سؤالای بزرگی مطرح می‌کنه: اگه مغز ما به 100% ظرفیتش برسه، چی می‌شه؟ آیا انسانیت قربانی قدرت می‌شه؟

دیدگاهتان را بنویسید!