
سریال The Walking Dead: Daryl Dixon یه اسپینآف پرهیجان از دنیای پرطرفدار مردگان متحرکه که با بازی نورمن ریدوس، حسابی طرفدارای این فرنچایز رو به وجد میاره، اما تو بعضی جاها نمیتونه به قلههای سریال اصلی برسه. این سریال انگار یه ماجراجویی تازه با حالوهوای اروپاییه که دریل دیکسون، همون شکارچی بداخلاق و کاریزماتیک با کمان معروفش، رو از آمریکا به فرانسه میبره و تو یه دنیای پسا-آخرالزمانی پر از زامبی و گروههای عجیب و غریب غرق میکنه. داستان با اکشنهای نفسگیر و لوکیشنهای خیرهکننده شروع میشه، ولی تو اپیزودهای میانی یه کم از ریتم میافته و گاهی حس میکنی انگار داره فرمول تکراری The Walking Dead رو دنبال میکنه. تو این نقد سریال The Walking Dead: Daryl Dixon، داستان، شخصیتها، اکشنها و حالوهوای سریال رو با جزئیات زیر ذرهبین میبرم تا ببینی چرا این سفر به فرانسه هم جذابه، هم یه جاهایی ناامیدت میکنه. برای تماشای The Walking Dead: Daryl Dixon به تاپ وان مووی سر بزن!
سریال The Walking Dead: Daryl Dixon، که سال 2023 از شبکه AMC پخشش شروع شد، داستان دریل دیکسون (نورمن ریدوس) رو دنبال میکنه که بعد از اتفاقات فصل آخر The Walking Dead، بهطور مرموزی خودش رو تو سواحل فرانسه پیدا میکنه. اون که هنوز همون جنگجوی تنهای سریال اصلیه، با کمانش و روحیه سرسختش تو یه دنیای پر از زامبی (یا همون “واکرها”) و گروههای انسانی خطرناک قدم میذاره. سریال تو فصل اول 6 اپیزود داره و با استقبال خوب مخاطبا، برای فصل دوم و سوم هم تمدید شده. طبق نقدهای Rotten Tomatoes با امتیاز 79%، سریال بهخاطر فضای تازه، لوکیشنهای خیرهکننده فرانسه و بازی قدرتمند ریدوس حسابی تحسین شده، ولی نقدهای Variety و The Guardian اشاره کردن که داستان تو بعضی جاها گنگه و نمیتونه از سایه سریال اصلی کامل بیاد بیرون. فضای پاریس ویرانشده، با کلیساهای قدیمی، خیابانهای متروکه و حتی یه برج ایفل مخروبه، یه حس تازگی به فرنچایز داده که انگار داری یه نسخه سینمایی از بازی The Last of Us رو میبینی. اما آیا این سریال تونسته یه داستان جدید و جذاب تعریف کنه یا فقط یه تکرار با لوکیشن تازهست؟
داستان تو اپیزودهای اول حسابی پرقدرت شروع میشه. دریل تو یه قایق شکسته تو ساحل فرانسه بیدار میشه، بدون اینکه بدونه چطور از آمریکا به اینجا رسیده. خیلی زود با زامبیها و یه گروه مذهبی عجیب به رهبری ایزابل (کلمنس پوزی) روبهرو میشه که باور دارن یه پسربچه به اسم لوران ناجی بشریته. دریل، که هنوزم قلب طلایی داره، قبول میکنه از لوران محافظت کنه، ولی تو مسیر با گروههای خطرناکی مثل Pouvoir des Vivants (قدرت زندگان) و یه قاتل مرموز به اسم کودرون درگیر میشه. اکشنهای این بخش، از مبارزههای تنبهتن با زامبیها تو کلیسا تا تعقیب و گریز تو خیابونهای پاریس، پر از هیجانه و حسابی تو رو میخکوب میکنه. طبق نقدهای The Guardian، این اپیزودها با لوکیشنهای بصری جذاب و ریتم تند، نوید یه اسپینآف قوی رو میدن. اما وقتی سریال به اپیزودهای سوم و چهارم میرسه، داستان یه کم از نفس میافته. اینجا تمرکز از اکشن به سمت رابطههای احساسی بین دریل، ایزابل و لوران میره و دیالوگهای طولانی و فلشبکهای گذشته ایزابل، ریتم رو کند میکنه. این تغییر برای طرفدارای اکشن The Walking Dead ممکنه یه کم ناامیدکننده باشه، چون حس میکنی سریال داره زیادی روی درام عاطفی زوم میکنه. تو اپیزودهای آخر، سریال دوباره با چند صحنه اکشن و یه پایان باز جون میگیره، ولی یه حس ناتموم بودن تو داستان میمونه که انگار قراره تو فصل بعدی حل بشه. نقدهای Variety میگن این افتوخیز ریتم، بزرگترین مشکل سریاله که نمیذاره به اوج سریال اصلی برسه.
نقطه قوت سریال تو شخصیتپردازی دریل و فضای تازهست. نورمن ریدوس با همون کاریزمای همیشگی، دریل رو به یه قهرمان پیچیده تبدیل میکنه که هم خشنه، هم شکننده. اون تو صحنههای اکشن، مثل وقتی با کمانش زامبیها رو شکار میکنه، حسابی میدرخشه، و تو لحظههای عاطفی، مثل گفتوگو با لوران، نشون میده که دریل هنوزم یه قلب بزرگ داره. طبق نقدهای Rotten Tomatoes، بازی ریدوس قلب سریال رو تشکیل میده و بدون اون، سریال اینقدر جذاب نبود. کلمنس پوزی تو نقش ایزابل یه راهنه سرسخت و مرموز رو بازی میکنه که گذشته پیچیدهای داره، ولی گاهی شخصیتش زیادی کلیشهای به نظر میرسه، انگار یه نسخه نرمتر از شخصیتهای مذهبی سریال اصلیه. لوران، پسربچهای که دریل ازش محافظت میکنه، یه حس عاطفی به داستان اضافه میکنه، ولی دیالوگهاش گاهی مصنوعی و غیرواقعی به نظر میرسه. بازیگرای مکمل مثل لایکا بلان-فرانکار (سیلوی) و رومن لوی (استفان) هم بد نیستن، ولی شخصیتهای فرعی دشمن، مثل اعضای Pouvoir، زیادی سطحی نوشته شدن و نمیتونن تاثیر عمیقی بذارن. کارگردانی سریال، بهخصوص تو صحنههای اکشن و لوکیشنهای خیرهکننده مثل پاریس ویرانشده، حسابی قویه و حس یه فیلم سینمایی رو میده، ولی تو صحنههای درام، کارگردانا گاهی زیادی روی دیالوگهای احساسی تکیه کردن که باعث کند شدن ریتم شده. موسیقی متن هم، که ترکیبی از ملودیهای تاریک و احساسیه، به فضای سریال عمق میده، ولی به اندازه سریال اصلی بهیادموندنی نیست.
متاسفانه، سریال تو حفظ تعادل بین اکشن و درام یه کم مشکل داره. اپیزودهای اول با اکشنهای پرهیجان و لوکیشنهای تازه، حسابی امیدوارکنندهان و انگار قراره یه اسپینآف متفاوت ببینیم. اما تو اپیزودهای میانی، وقتی داستان روی رابطههای احساسی و گذشته شخصیتها تمرکز میکنه، سریال یه کم از هیجانش رو از دست میده. تلاش برای نشون دادن یه دریل عمیقتر که دنبال هدف تو زندگیه، جذابه، ولی گاهی حس میکنی سریال داره فرمول تکراری The Walking Dead رو بدون نوآوری زیاد دنبال میکنه. مثلاً صحنههای مبارزه با زامبیها، هرچند هیجانانگیزن، گاهی شبیه همون چیزاییه که تو سریال اصلی دیدیم، و گروههای دشمن جدید، مثل Pouvoir، به اندازه گروههای قبلی مثل ناجیها (Saviorها) ترسناک یا عمیق نیستن. نقدهای The Guardian اشاره کردن که سریال تو خلق یه داستان تازه و منسجم یه کم ضعف داره و انگار هنوز تو سایه سریال اصلی گیر کرده. با این حال، پایان باز سریال و قول فصلهای بعدی، یه امیدواری به طرفدارا میده که شاید تو آینده داستان جمعوجورتر بشه. این سریال برای کسایی که عاشق دریل و دنیای The Walking Dead هستن، یه ماجراجویی سرگرمکنندهست که با لوکیشنهای تازه و اکشنهای قوی، ارزش دیدن داره، ولی اگه دنبال یه داستان خیلی عمیق یا یه تغییر بزرگ تو فرمول فرنچایز هستی، ممکنه یه کم ناامید بشی. برای تماشای The Walking Dead: Daryl Dixon به تاپ وان مووی سر بزن! اینجا منتظرته!
اگه این سریال به دلت نشست، پیشنهاد میکنم The Walking Dead: Dead City رو ببینی که داستان نیگن و مگی رو تو یه نیویورک ویرانشده دنبال میکنه، یا The Last of Us که یه درام پسا-آخرالزمانی حماسی و پراحساسه. هر دو سریال حالوهوای مشابهی دارن، ولی با داستانهای متفاوت که میتونه حسابی سرگرمت کنه.
اسپویلر: رازهای سفر دریل به فرانسه (هشدار: حاوی اسپویلر کامل)
هشدار: اگه سریال رو ندیدی، این بخش رو نخون! این بخش برای کساییه که سریال رو دیدن، ولی داستان یا مفهومش رو کامل نگرفتن.
داستان از جایی شروع میشه که دریل دیکسون تو یه قایق شکسته تو سواحل فرانسه بیدار میشه، بدون اینکه بدونه چطور از آمریکا به اینجا رسیده. خیلی زود با یه گروه مذهبی به رهبری ایزابل (کلمنس پوزی) آشنا میشه که تو یه صومعه زندگی میکنن و باور دارن لوران، یه پسربچه یتیم، ناجی بشریته. دریل، که اول فقط دنبال راه برگشت به خونهست، کمکم به لوران و ایزابل نزدیک میشه و قبول میکنه از لوران تو برابر گروه خطرناک Pouvoir des Vivants و یه قاتل به اسم کودرون محافظت کنه. تو اپیزودهای میانی، فلشبکهایی از گذشته ایزابل میبینیم که نشون میده قبل از آخرالزمان یه زندگی پرآشوب داشته و حالا دنبال رستگاریه. دریل هم با لوران یه رابطه پدرانه پیدا میکنه که حسابی قلب بیننده رو گرم میکنه. اما داستان تو اپیزودهای سوم و چهارم، با تمرکز روی دیالوگهای احساسی و گذشته شخصیتها، یه کم کند میشه و اکشن کمتر میشه. تو اپیزود آخر، دریل با کودرون و گروه Pouvoir درگیر یه نبرد بزرگ میشه و لوران رو نجات میده، ولی سریال با یه پایان باز تموم میشه: دریل باید تصمیم بگیره تو فرانسه بمونه و از لوران محافظت کنه یا دنبال راهی برای برگشتن به آمریکا باشه. طبق نقدهای Rotten Tomatoes، این پایان باز هم هیجانانگیزه، هم یه کم ناامیدکننده، چون داستان رو ناتموم میذاره. نقدهای The Guardian میگن سریال درباره جستوجوی معنا و انسانیت تو یه دنیای بیرحمه، ولی ضعفش تو اینه که نمیتونه یه داستان کامل و منسجم تحویل بده. سریال سؤالای بزرگی مطرح میکنه: آیا تو یه دنیای پر از مرگ، هنوز میشه به امید و محبت تکیه کرد؟ و دریل، که همیشه یه گرگ تنها بوده، میتونه یه زندگی جدید با مسئولیتهای تازه قبول کنه؟
نقاط قوت و ضعف: چی این سریال رو خاص میکنه؟
سریال The Walking Dead: Daryl Dixon تو چند تا بخش حسابی میدرخشه. بازی نورمن ریدوس مثل همیشه قلب سریاله و دریل رو به یه قهرمان پیچیده و دوستداشتنی تبدیل میکنه که هم تو اکشن میدرخشه، هم تو لحظههای احساسی. لوکیشنهای فرانسه، از پاریس ویرانشده تا دهکدههای قدیمی، یه حس تازگی به فرنچایز داده که انگار داری یه فیلم سینمایی تماشا میکنی. اکشنهای سریال، بهخصوص تو اپیزودهای اول و آخر، پرهیجان و خوشساخته، با صحنههایی مثل مبارزه تو کلیسا یا تعقیب و گریز تو خیابونا. تلاش سریال برای نشون دادن یه دریل عمیقتر که دنبال هدف و ارتباط انسانیه، یه لایه احساسی به داستان اضافه کرده که برای طرفدارای قدیمی جذابه. اما سریال یه سری مشکلات هم داره. ریتم تو اپیزودهای میانی کند میشه و تمرکز زیاد روی درام و دیالوگهای احساسی، اکشن رو کمرنگ میکنه. شخصیتهای فرعی، مثل اعضای گروههای دشمن، عمق کافی ندارن و نمیتونن به اندازه شخصیتهای سریال اصلی تاثیرگذار باشن. داستان هم گاهی گنگه و پایان بازش ممکنه برای کسایی که دنبال یه نتیجه مشخصن، ناامیدکننده باشه. در کل، سریال یه ماجراجویی سرگرمکنندهست که برای طرفدارای دریل و The Walking Dead ارزش دیدن داره، ولی نمیتونه به اوج سریال اصلی برسه.